وی ادامه داد: علی پیرمرادی، فردی صادق و فروتن بود، این صداقت و صمیمیت او را در لابهلای خاطراتش میتوان بهوضوح مشاهده کرد. او در کتاب خاطراتش با مهربانی از رسانههایی که با آنها همکاری داشته و دوستان رسانهای خود سخن گفته و همچنین از شهیدان و رزمندگانی که با آنها در دوره حیاتش ارتباط داشته، یاد کرده است.
این فرهنگی بازنشسته، شاعر، نویسنده و روزنامهنگار برازجانی درباره اینکه دلیل نگارش کتاب درباره مرحوم علی پیرمرادی، توضیح داد: سال 1395 بود که به واسطه دوستی که با زندهیاد داشتم، از او درخواست کردم که خاطراتش را برایم بنویسد. پیرمرادی با رویی گشاده این درخواست مرا پذیرا شد و پنج سال زمان برد تا خاطراتش را مکتوب کرد و در نهایت مهر 1400 آنها را به دست من رساند.
قاسمی یادآور شد: زندهیاد پیرمرادی موقع تحویل خاطراتش، از من خواست که ابتدا آنها را در هفتهنامه «مردم جنوب» منتشر کنم و پس از آن در صورت امکان در قالب کتاب درآید و راهی کتابفروشیها شود. همه میدانیم که مرگ هرگز خبر نمیکند و متاسفانه فروردین 1401 این روزنامهنگار پیشکسوت و نجیب را از دست دادیم؛ بنابراین با توجه به شناختی که در سه دهه اخیر از او به دست آورده بودم، تصمیم گرفتم که کل خاطرات او را یکجا در یک کتاب منتشر کنم تا زندگی پر از فراز و نشیب او را در اختیار دوستداران وی و اهالی رسانه و کتاب قرار بدهم.
یادآوری میشود، علی پیرمرادیزاده ۲۰ فروردین ۱۳۳۱ در شهر آبادان بود که 28 فروردین 1401 یعنی هشتروز بعد از سالروز تولدش در 70 سالگی به دلیل ایست قلبی درگذشت. وی از همان دوره نوزادی به همراه خانواده خود به روستای زیارت برازجان نقل مکان میکنند. پیرمرادی از دوره نوجوانی، زمانی که تنها ۱۲ سال داشت، با روزنامهفروشی پا به عرصه مطبوعات گذاشت. او در ادامه به روزنامهنگاری روی آورد و برای اینکه سواد و اطلاعاتش را کامل کند تا بتواند خبرهای شهر برازجان را بنویسد به مدرسه شبانهروزی میرود.
او فردی صادق و بیریا بود و 55 سال از عمر خود را صرف خبرنگاری کرد و بدون هیچ چشمداشتی در این زمینه فعالیت کرد، هرچند از بیمهریهایی که به او شد، دلگیر بود؛ اما راه سکوت را انتخاب کرد تا به مرگ لبیک گفت.
اما آنچه زندگی این خبرنگار پیشکسوت را جاودانه میکند، کار بزرگی است که در جوانی انجام داده است. او در مرداد سال ۱۳۵۵، بلیتهای بختآزمایی یا اعانه ملی را در برازجان میفروخته، در این زمان، ۶۵ برگ از این بلیتها باقی میماند، در این میان او برنده دو برگ ۱۰۰ هزار تومانی میشود و به همراه سه نفر دیگر، راهی تهران میشود در قرعهکشی نهایی برنده یک خانه ۴ طبقه در تهران میشود. او خانه را میفروشد و هزینهاش را برای ساخت مدرسه در یکی از محلههای برازجان و لولهکشی آب در روستایشان زیارت صرف میکند.
نظر شما